شعر «کبوتر غریب»
باقر علوم عا لم ، عا لم آ ل پیمبر
غربت و مظلومیت رو ، برده ارث از بابا حیدر
دلش از غصه گرفته ، غم و دردش بی شماره
غیر اشک چشم خیسش ، دیگه همدمی نداره
از شرار زهر دشمن ، آب شده پیکر خسته ش
غیر آه دل نداره ، مرحمی دل شکسته ش
یه کبوتر غریبه ، بی سر و سامونه حالش
می خواد پر بگیره اما ، سنگ غم خورده به بالش
پسرم بیا کنارم ، که دیگه رفتنی ام من
بیا تا برات بگم از ، ظلم و کینه های دشمن
به خدا یادم نمی ره ، اون همه ماتم و آزار
دشنام و سنگهای کینه ، خنده های سر بازار
مونده بود به زیر نعلِِِِِِِِِِِِِ اسبها لاله های چیده
روی نیزه های بی رحم ، می دیدم سر بریده
------------------------------------------------------
منبع : وبلاگ کاروان